عاشقانه های من

فقط به عشق پرستو

عاشقانه های من

فقط به عشق پرستو

دوست داشتن آدم ها نمی تواند به مرتبه خدا بودن برسد اما بعد از خدا پرستو برای من سمبل عشق است و دوستش دارم...

۱۱
ارديبهشت
عکس عاشقانه


در اوج خستگی و بی کسی ، کسی می آید که تمام زندگیَت می شود و تو را دوست می دارد

محبت روز افزون او تو را امیدوار تر می کند و کم کم ...

.

.

.

.

زندگیت می شود

.

.

.

.

عاشقش می شوی

.

.

.

.

بدون او زندگیت معنی ندارد

دوستت دارررررم پرستو :-*

  • احسان عشق
۰۹
ارديبهشت
عکس عاشقانه

شاید به گفته ساده و به نوشته کوچک باشد
اما تویی که آرامش را به زندگیم آوردی
تویی که خنده هایت دنیای من است
تویی که چشمهایت معصوم است
به تو می گویم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عاشقتم
  • احسان عشق
۰۹
ارديبهشت

رمان عاشقانه


نام رماننام رمان :رمان یلدا

نویسنده به قلم :م.مودب پور

حجم رمانحجم رمان : ۴.۳ مگابایت پی دی اف , ۱.۲۵ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۱ مگابایت نسخه ی جاوا , ۴۳۵ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه رمانخلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ی پسری به اسم سیاوش هستش که عاشق دختر همسایه ی دوستش نیما میشه که با نیما رفاقت صمیمانه ای داره . از طرفی نیما هم ……


فرمت رمان :فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

download :دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت pdf

download :دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت apk

download :دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت java

download :دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت jad

download :دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت java (پرنیان)

download :دانلود رمان یلدا از م.مودب پور با فرمت epub

صفحه ی اول رمان:

ساعت حدود یازده صبح بود . تو دفتر پدرم، تو شرکت بودم که موبایلم زنگ زد . داشتم نقشه ای رو که برای یه ساختمون
کشیده و طراحی کرده بودم به پدرم نشون می دادم. ازش عذر خواهی کردم و تلفن رو جواب دادم.
بله، بفرمائین.
نیما الو سیاوش! برس که … بابام تِرِکید!
« آروم تو تلفن گفتم »
رو چک می کنیم. « فن ها » نیما الان وقت ندارم، نیم ساعت دیگه بهتت زنگ می زن. داریم با پدرم
نیما صدات درست نمی آد! دارین با بابات زن ها رو چک می کنین؟!
خفه شی نیما! زن نه ، فن!
نیما ول کن … بابای کچلت رو! می گم … بابام تِرِکید!
«. دیدم انگار داره جدی حرف می زنه! صداشم یه جور دیگه بود و هی قطع و وصل می شد! موبایلم درست خط نمی داد »
داری شوخی می کنی؟ بابام تِرِکید یعنی چه؟!
نیما مگه بابام کپسول گازه؟! می گم آپاندیس ش ترکید! کری مگه؟!
بابا این موبایل وامونده تو نقطه ی کوره!
نیما برنامه ی چی چی ت جوره؟!
اِه …! بذار برم تو اون یکی اتاق ببینم چی می گی!
نیما بری تو اجاق واسه چی؟! این چرت و پرتا چیه می گی؟!
پدرم چی شده سسیاوش؟ کیه پای تلفن؟
نیماس . می گه آپاندیس باباش ترکیده!
پدرم آپاندیس ذکاوت ترکیده؟! الآن کجاست؟ حالش چطوره؟!
اینجا موبایل خط نمی ده. بذارین برم اون اتاق.
« پدرم دنبالم اومد اون اتاق »


  • احسان عشق
۰۹
ارديبهشت

دانلود آهنگ جدید از مرتضی پاشایی به نام پیشم بمون


  • احسان عشق
۰۹
ارديبهشت

عشق

در جستجوی من در تمامی کلمات زیبا در عالم نامی درخشان است

.

.

.

.

.

.

پرستو

.

.

.

.

.

عشق

و دیگر هیچ . . . . . . . . . . .

  • احسان عشق
۰۸
ارديبهشت

عشق


از تو دورم اما از همین فاصله دور فریاد میزنم

.

.

.

.

.

دوستت دارم

انگار تمام دنیای مرا گرفته ای معصوم ترین نگاهی که تا به حال دیده ام :-*

  • احسان عشق
۰۸
ارديبهشت

دانلود رمان غاشقانه

نام رماننام رمان :رمان چقدر دیر آمدی

نویسنده به قلم :نسرین قدیری

حجم رمانحجم رمان : ۴.۲۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۳۱ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۷ مگابایت نسخه ی جاوا , ۴۴۵ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه رمانخلاصه ی از داستان رمان:

قطار سریع السیر لندن- ادینبورو با سرعت تمام در حرکت بود. هرچه بیشتر از لندن فاصله می گرفت، التهاب و نگرانی سروین بیشتر می شد. از هنگانی که ایستگاه کینزکراس را ترک کرده بود، مرتب به ساعتش نگاه می کرد و انتظار می کشید. ناباورانه دچار دردهای پی در پی و شدیدی شده بود که وجود لاغر و ضعیفش را به لرزه درمی آورد. دستهایش را زیر شکم قرار داده بود و……

فرمت رمان :فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

download :دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمت pdf

download :دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمت apk

download :دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمت java

download :دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمت jad

download :دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمت java (پرنیان)

download :دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمت epub

صفحه ی اول رمان:

قطار سریع السیر لندن- ادینبورو با سرعت تمام در حرکت بود. هرچه بیشتر از لندن فاصله می گرفت، التهاب و نگرانی سروین بیشتر می شد. از هنگانی که ایستگاه کینزکراس را ترک کرده بود، مرتب به ساعتش نگاه می کرد و انتظار می کشید. ناباورانه دچار دردهای پی در پی و شدیدی شده بود که وجود لاغر و ضعیفش را به لرزه درمی آورد. دستهایش را زیر شکم قرار داده بود و به این وسیله می خواست از تکانهای شدید طفلش جلوگیری کند. باورش نمی شد که در چنین موقعیتی درد زایمانش شروع شده باشد. باورش نمی شد که فرزندش در این وضعیت نابسامان به دنیا بیاید. هر لحظه انتظار داشت که درد پایان یابد و او را به حال خود بگذارد.

رمان چقدر دیر آمدی


  • احسان عشق
۰۸
ارديبهشت


دوستت دارم


بیشتر وقتها با خود فکر می کنم چیست که در دنیا مرا آرامش می دهد؟!

اندکی تامل ؛

.

.

.

.

.

.

آری عشق توست

دوستت دارررررم :-*

  • احسان عشق